آزوی سوم
یه روز مسوول فروش،منشی دفترومدیر شرکت برای ناهار به سمت غذا خوری می روند،یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن وروی اون رومالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه.
جن میگه:من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم. منشی می پره جلو و میگه:اول من، اول من! من می خواهم که توی یه جزیره باشم،سواریه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی وغمی از دنیا نداشته باشم!
پووف!منشی ناپدید میشه و سر از جزیره ای که آرزوش رومی کرده در میاره.
بعد مسوول فروش می پره جلو میگه:حالا من، حالامن.من می خواهم توی یه جزیره کنار ساحل لم بدم،تمام عمرم را خوش بگذرونم.
پووف!مسوول فروش ناپدید میشه و سر از جزیره ای که آرزوش رو می کرده در میاره.
بعد جن چراغ جادو به مدیر میگه حالا نوبت توئه.
مدیر میگه:من می خواهم که اون دو تا هر دوشون بعد از تاهارتوی شرکت باشن!
نتیجه اخلاقی:
همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه!
:: بازدید از این مطلب : 1355
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18